هیجان

امروز بازی تراکتور و پرسپولیس رو رفتیم خیلی حال داد هرچند یاد حرف شهره بعد دربی افتادم که حتی اونجا هم منو اشتباه فهمیده بود فک میکرد من استقلالیم یعنی خیلی خوشم میاد که خودمو اشتباه معرفی میکنم یا طرف مقابلم اشتباه میفهمه

به هر حال شهره دیگه رفت و جای اونو هیشکی نگرفته نمیخوام اشتباه قبلیمو تکرار کنم و 4 سال منتظر اونی که رفته باشم خودمو راحت میکنم اگه کسی دوسم داشت و تونستم دوسش داشته باشم فرار نمیکنم دیگه

مطمئنم حتی به من فکر هم نمیکنه انقد لج بازه 

بورس ترکیه هم هیجان داره اخه معلوم نیس قبول شم یا نه اصلا قبول شدم هم معلوم نیس برم

سربازی و قضیه معافیت هم یه هیجان دیگس که هر روز منتظر خبر خوب هستم

بین همه این مشکلات ، مشکلات نه هیجانات این سن بگم بهتره فقط یکم دور بودنم از خدا اذیتم میکنه 

نماز میخونم دو هفته بعد نمیخونم تنبلی میکنم ولی واقعا محیط خوابگاه هیچی ادم منظم نیس به خاطر اونم هس 

چیزایی که الان باهاش مشغولم مختص این سنمه میدونم شاید چند سال بعد نه به فکر شهره باشم نه به فکر سربازی نه به فکر اینکه میخوام کجا برم ، اینم باعث میشه روحیمو داشته باشم و با اینا زندگی کنم

شهره میخواد علوم اجتماعی ارشد بده خیلی خوشحال شدم اخرش مسیری که دوس داره رو ادامه میده ولی اینکه فلسفه رو به علوم اجتماعی تغییر داد رو نفهمیدم ولی مث اینکه الان خوشحالتره بقیش دیگه مهم نیس انشاالله موفق باشه 

 

گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ...