شب که خوابیدم فک نمیکردم انقد خواب خوبی ببینم
تو خواب دیدم شهره اومد تو بغلم گریه میکرد و بوسم کرد یادم نمیاد چرا همچین کاری میکرد ولی خیلی خوشحال بودیم بعد رفتیم پیش بابای من شهره به طور عجیبی داش میخندید منم تو خواب داشتم دعا میکردم خواب نباشه خلاصه خیلی خواب خوبی بود از خواب که پاشدم از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم واقعا خوشحال بودم .قربونش برم الان نمیدونم چیکار میکنه یعنی چند روزه اصلا ندیدمش میترسمم ببینم وبلاگشم که نمیرم خبر ندارم چیکارا میکنه
یه چیز دیگه تو خواب هی ازش میپرسیدم چرا برگشتی هی گریه میکردم که اگه میخوای دوباره ولم کنی چرا اومدی اونم گریه میکرد عالی بود عالی
گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ...
برچسب : نویسنده : 4golesorkh-razz0 بازدید : 212